گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فرهنگ نام ها و آبادی های اصفهان
جلد دوم
ش‌



شاهان‌h n

اشاره

شاهان دیهی است در دهستان فریدن از شهرستان اصفهان (برحسب تقسیمات فهرست آمار ایران). این دیه حقیر و صغیر است و در سال 1345، فقط 8 نفر جمعیت داشته است.[84] درباره فریدن و اوضاع اجتماعی، اقتصادی و نامگذاری آن ذیل همین نامواژه و مضافات بسیار آن گفت‌وگو شده است.[85] بنابراین سخن را به واژه‌شناسی آن منعطف می‌داریم.

واژه‌شناسی:

واژه شاهان همان‌گونه که بر پارسی‌زبان ناشناخته نیست از دو جزء «شاه+ ان» ترکیب شده است. با واژه «شاه» به معنای سلطان آشنا هستیم و سرتاسر ایران از نیک و بد اینان پر است. در اطراف ایران صدها محل به انواع مختلف با این واژه به‌صورت ساده و یا مرکب آمده است و جزء دوم «ان» پسوند نسبت و کثرت است که در مورد امکنه البته نسبت را می‌رساند، شاهان یعنی جایی که به شاهان مربوط است. مخفف شاه، شه است که با آن نیز امکنه بسیاری نامبردار می‌باشد.[86]

شایج‌yej

اشاره

شاهیج و ناهیج نام دو مادی است که در طومار شیخ بهائی آنها را شایج و نایج نوشته‌اند ولی
ص: 510
همان صورت شاهیج و ناهیج[87] هم زیباتر و هم بهتر توضیح دهنده معنای آنهاست و بی‌شبهه شایج و نایج تخفیف یافته همان دو کلمه شاهیج و ناهیج است.[88]
درباره شبکه آبیاری کهن اصفهان و انشای نهرها از رودخانه زاینده‌رود در عنوان دیگری در این فرهنگ[89] توضیح داده‌ایم. در اینجا همین‌قدر می‌گوییم که این دو مادی به موازات هم از جنوب غربی اصفهان در کرانه جنوبی رودخانه از زاینده‌رود جدا شده و باغهای مشهور و قدیمی فرح‌آباد، هزارجریب، سعادت‌آباد، و غیره را مشروب می‌ساخته‌اند تا وقتی که سرزمینهای جنوب اصفهان در سوی خاور به بلوک کراج می‌رسیده‌اند. مادی شایج از مقابل کوه دنبه در شرق اصفهان کمی پایین‌تر از مادی گارلادن از رودخانه جدا می‌شود و دیه‌های مهم سیچان، شهرز، کوله‌پارچه و دستگرد و فرح‌آباد و بسیاری دیگر را مشروب می‌کرده است. به‌طوری که معلوم می‌شود این مادی به 194 سهم تقسیم می‌شده و هر دیهی سهم خود را داشته است.[90] اما مادی نایج از مقابل مادی قمش و از زیر مادی شایج در همان نواحی که مادی شایج منشعب می‌شده از رودخانه جدا می‌شود و به 135 سهم تحت القراء تقسیم می‌شود و باغستانهای سعادت‌آباد، چهارباغ، قریه سیچان، قینان، جولاهه (جلفا)، قریه مارنان و شهرستان را مشروب می‌کرده است. چون غرض ما در اینجا عمده بر شناخت و توضیح و تشریح نام کهن و زیبای این دو مادی است می‌پردازیم به نام آنها.

واژه‌شناسی:

واژه شاهیج در تقطیع به صورت «شاه+ ایج» در می‌آید با جزء اول آن «شاه» (و مخفف آن «شا» و «شه») آشنا هستیم به معنای پادشاه و سلطان است ولی جزء دوم «ایج» همان است که مکرر درباره آن بحث کرده‌ایم و گفته‌ایم که «آز» و «ایز» و «ایج» و «ایژ» و «ایر» و امثال اینها همه علامت نسبت است، چنانکه در خود ایچ (فارس) و ایزه (خوزستان) و غیره و غیره همه اینها نسبت را می‌رساند. در واژه جندیج که بندی است در
ص: 511
رودشت و در همین فرهنگ به تفصیل در توضیح آن گفت‌وگو کرده‌ایم یعنی بند آبی که منسوب است به دیه جندان و شایج تخفیف‌یافته همان شاه‌ایج است. مخصوصا این واژه به ما نشان می‌دهد که کیفیت ترکیب انواع لغت که با آب ساخته می‌شود چگونه است. باید دانست که در مورد آب این پسوند هم مستقل دیده می‌شود (آز، اوز، ایج) و اغلب هم به‌صورت «ایج» و «ایز» و غیره در می‌آید. نایج در ترکیب به‌صورت «نا+ یج» در می‌آید.
جزء اول «نا» به معنای آب است و عجیب‌تر می‌نماید وقتی بگوییم نا، نه، نی، نیه، نیا، «ن» و «نو» (مثل نوغان) و انواع دیگر این کلمه همه به معنای آب است و اسامی بسیاری از شهرها و امکنه دیه‌ها در ایران از آن آمده است. در اینجا «نا» همان ریشه آب است و «ایج» همان پسوندی است که ذکر آن در بالا گذشت پس شاهیج یعنی آب منسوب به شاه و ناهیج یا ناییج یا نایج همان آب منسوب به «نا» است.

شرودان‌Served n

اشاره

شرودان نام دیهی است که آن را در عداد دیه‌های دهستان گلستان شهرستان فلاورجان در تقسیمات جدید به حساب آورده‌اند. این دیه، بسیار آباد و بزرگ با زمینی بسیار حاصلخیز در جنوب باختری اصفهان واقع است. در سال 1355 برابر 1587 نفر جمعیت داشته است و اینک بی‌شبهه جمعیت آن بیشتر و اقتصاد کشاورزی آن شکوفاتر است.[91] تمام خصوصیاتی که درباره جامعه‌شناسی روستایی لنجان گفته‌ایم درباره این دیه نیز صادق است و در سنوات اخیر نیز صنایع وابسته به کشاورزی و دامداری در آنجا رواج بسیار پیدا کرده است و بر شکوفایی اقتصادی آن افزوده است. ما هرچه درباره آبادانی و جامعه‌شناسی روستایی آن بگوییم زاید است و در عناوین دیگر در بخشهای مختلف لنجان و فلاورجان توضیحات کافی آورده‌ایم[92] و اینک چون غرض اصلی ما تحقیق در نام دیه است به آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

شرودان چنانکه از ظاهر آن پیداست در تقطیع به‌صورت «شر+ و+ دان»
ص: 512
در می‌آید. اما جزء اول «شر» همان است که در پارسی حاضر در آبشار و شستن و بسیاری دیگر از مشتقات این کلمه داریم و در اوستایی نیز ریشه «شر» و «ژر» و «غژر» به همین معانی وجود دارد و بنابراین با آب رابطه دارد (آب‌غژر- آبشار). و اما جزء دوم «و» که در تلفظ و تداول امروزی به صورت حرف «واو» مکسور به گوش ما می‌رسد، همان تغییریافته «او» است که بر اثر تطور و کثرت استعمال حرف اول آن ساقط می‌شود و به جای «شرآو»، «شرو» تلفظ می‌شود. اما جزء آخر «دان» همان پسوند محل است و جایگاه که در مرغدان، خوکدان و امثال اینها و بسیاری دیگر از این واژه‌ها داریم و نشان‌دهنده همان محل و مکان است. بنابراین واژه ما به معنای جایی است که آب در آن با شدت جریان دارد، می‌شوید و زراعت شکوفا به وجود می‌آورد.

شوازSov z

اشاره

شواز نام دیهی است از دهستان بنادکوک یزد. دهستان بنادکوک دهستانی است بسیار وسیع با دیه‌های بسیار و از جمله، دیه شواز است که در سال 1345 (سال آماری ما) 599 نفر جمعیت داشته است.[93] شواز دیهی است نسبتا بزرگ و از همه دیه‌های دیگر این ناحیه، جز بنادکوک دیزه، از لحاظ جمعیت بزرگتر است. می‌دانیم که ناحیت یزد از نواحی قدیم تمدن و حضارت ایران بوده و خود نام یزد و دیه‌های معتبر آن، دیگر همه با نامهای قدیمی، یکی از آشکارترین شواهد این قدمت و حضارت است. نشانی از قدمت تمدن در این ناحیه در استحکام مبانی اخلاقی اهالی و نوع معیشت و ساختمان و کیفیات خاص تخصص در زراعت و صنعت دیده می‌شود. چون در این‌باره مکرر گفت‌وگو کرده‌ایم می‌پردازیم به نام با شکوه دیه.

واژه‌شناسی:

با دقت نظر در واژه شواز می‌بینیم که به دو جزء «شو+ آز» تجزیه می‌شود. اما جزء «شو» همان واژه‌ای است که از واژه شوییدن و شستن می‌آید و اما جزء دوم آن با آب نسبت دارد و مکرر گفته‌ایم که «آز»، «اوز»، «ایز» و «ایج» و چند واژه دیگر همه به نحوی نسبت با آب را می‌رساند و به معنای روانی و جاری شدن آب است و شواز روی هم رفته
ص: 513
یعنی جایی است که آب آن شوینده و روان است. باید دانست که به این صورت شو و شوار و شواز و شوان در اطراف کشور امکنه بسیاری نامبردار می‌باشد از آن جمله شو (شهرکرد)، شوار (اهواز و بروجن)، شواز (تفت و یزد) و شوان (آستارا) و غیره و این کثرت اتفاق نشان صحت استخراج معنایی است که به عمل آورده‌ایم. چون‌که همه‌جا بر آب روان «شو» اطلاق شده و محلهایی به آن نامبردار شده است.

شوردز (شهوردز)Sa (h) vardez

اشاره

شوردز (به فتح اول و ثانی) دیهی است نزدیک دیه دولاب از دهستان براآن اصفهان. رودخانه زاینده‌رود در جنوب آن جاری است و اگرچه دیه بزرگی نیست ولی نام آن بزرگ است. در سرشماری سال 1365 جزو روستاهای جی به حساب آمده و آمار آن را 410 نفر نوشته‌اند.
درباره جامعه‌شناسی روستایی این محل علاوه بر آنچه در مورد براآن و سایر دیه‌های آن گفته شد نکته دیگری نیست که لازم به ذکر باشد. بنابراین به نام سنگین و فخیم آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

با دقت در نام شوردز متوجه می‌شویم که این واژه از سه جزء ترکیب یافته است جزء اول «شه» با «شین» مفتوح و جزء دوم «ور» و سومین «دز» (ش+ ور+ دز). اما جزء اول «شه» مخفف شاه است که در بسیاری از کلمات فارسی تخفیف یافته و به‌صورت «شه» در می‌آید مثل شهناز، شهنواز، شهراد و شهروا و امثال. در تلفظ و تداول عموم حرف «ها» هم تلفظ نمی‌شود و «شین» مفتوح در تلفظ به گوش می‌رسد. بنابراین «ش» و «شه» به معنی شاه است. اما جزء دوم «ور» همان پسوندی است که به صورت «وار» هم در بسیاری واژه‌ها داریم مثل گوشوار، گوشواره و در هر صورت «ور» تخفیف یافته همان پسوند «وار» است که در معنی اتصاف و لیاقت و نسبت به کار می‌رود مثل پیشه‌ور، دانشور، سرور و به‌صورت «اور» هم تلفظ می‌شود، گنجور، مزدور، دستور، رنجور و بسیاری دیگر از این قبیل و به معنی ظرف هم می‌آید. به‌هرحال جزء اول این معنی شاه و جزء دوم پسوندی است درست مثل «وار» به معنی شاهوار و جزء سوم از همان واژه «دز» به معنی حصار و قلعه است و سه جزء بر روی هم به معنی «دژ شاه‌وار» و این معنی هم فاخر است و هم سخت به دل می‌نشیند. می‌ماند اینکه بدانیم چرا «دژی شاهوار» در این ناحیه و به این صورت حقیر درآمده است. سابق به مناسبت گفتیم که شرق اصفهان، از این پیش بسیار
ص: 514
آبادتر بوده است و یا اصلا آبادی روستاهای اصفهان بیشتر در شرق اصفهان یعنی بلوک براآن و رودشت بوده است. کثرت نامهای کهن در این سوی اصفهان نیز مؤیّد دیگری بر این معنی است. آیا در اینجا «دژ» یا «دژی» از شاهزادگان ساسانی (واسپوهران) بوده است که پاسخ به این سؤال بسیار مشکل است.

شورنگاه‌Surang (h)

اشاره

شورنگاه دیه حقیر و کوچکی است که آن را آمارگران مرکز آمار ایران در دهستان حومه گرجی از شهرستان فریدن آورده‌اند. در سال 1345 این دیه فقط 23 نفر جمعیت داشته است.[94] از این‌رو آن را معتبر نشمردیم و چونان‌که جمعیت دهستان فریدن به همراه شکوفایی اقتصادی آن‌رو به تحلیل می‌رود احتمال می‌توان داد که در حال حاضر جمعیت آن باز هم کمتر شده باشد. دهستان فریدن همچنان‌که از نامش پیداست و از نامهای فاخری که بر دیه‌های دیگر آن نهاده شده است از مراکز قدیم سکونت آریایی‌ها و ایرانیان بوده است و رفته رفته هرچه آب کمتر شده و جنگلها و مراتع به موازات آن کمتر و اقتصاد ضعیف‌تر حالت تباهی در همه‌جای ناحیه خودنمایی کرده و مردم از زیستگاه خود گریخته‌اند. در سنوات اخیر مسأله اصلاحات ارضی (هر دو دولتی پیشین و هم اسلامی بعد) موجب شد که یک نحوی گسیختگی در اجتماع مردم ناحیه، که وابستگی بسیار به خاندانها و خان‌ها داشت رخ دهد، و چون تمام دهستانهای فریدن از آب قنات و چشمه مشروب می‌شود و قنات‌ها نیازمند روفتن و پاک کردن و بازسازی دارد بنابراین ساکنان بسیاری از دیه‌ها نتوانسته‌اند حالت جمعی و تشریک مساعی خود را حفظ کنند و به رونق اقتصادی محل‌ها زیان سخت وارد آمد. در این ناحیه کهن[95] اثر قدمت را فقط در نامهای باشکوه و فاخر امکنه می‌توان یافت. ببینیم شورنگاه یعنی چه.

واژه‌شناسی:

شورنگاه به همین صورت معنایی ندارد نه «شور» با دیه مناسب است و نه «شورن» که واژه بی‌معنایی است ولی چون می‌دانیم که حرف «ش» به «س» تبدیل
ص: 515
می‌شود[96] و در بسیاری لهجه‌ها «س» و «ش» به جای هم به کار می‌رود، ازاین‌رو فورا درک می‌کنیم که شورنگاه درست همان «سورنگاه» است و می‌دانیم که سورن نام بسیاری از ناموران ایران کهن بوده است. از آن جمله در میان هفت طایفه بزرگ اشکانی که در دولت اشکانی و اداره کشور مؤثر بوده‌اند سورن از همه نامبردارتر است و خاندان سورن و قارن در میان آنها از همه معتبرتر بوده است که شغل موروثی سورن‌ها تاجگذاری سلاطین بود. از خاندان سورن مردی به این نام شاخص بوده است که شجاعتی مردانه و سیما و ساختی زنانه داشته است. زیبایی و دلاوری هردو در وجود او جمع بوده است و هم اوست که در جنگ با رومیان، کراسوس امپراتور روم را شکست داد. زلفکان خود را می‌بافت و روغن می‌زد و صورت خود را با غازه و دیگر چیزهای آرایشی می‌آراست و با این شکوه و جلال در جلو صف لشکر می‌ایستاد.[97] به نام سورن در اطراف کشور باز هم نامواژه‌هایی به همین نام وجود دارد چون سورن (بانه)، سورن‌آباد (سنقر)، سورنج (بیرجند)، سورنی (باختران) و غیره و غیره.[98] گذشته از این سابقه تاریخی در مورد این نام ما می‌دانیم که بسیاری دیگر از ناموران ساسانی سورن نام داشته‌اند و همه از خاندان بزرگان و نجبا به‌شمار می‌آمده‌اند و جزء دوم این واژه «گاه» نشان این است که اینجا جایگاه یکی از ناموران بزرگ و نجبا بوده است و به نام او هم مشهور شده و بوده است.

شوله‌Sule (h)

اشاره

شوله دیه کوچکی است از دهستان پشتکوه موگویی در شهرستان فریدن. در سال 1345 این دیه فقط 8 نفر جمعیت داشته است[99] و اینک که قلت آب بیشتر قناتها و چشمه‌سارهای فریدن را یا خشکانده و یا آب آن را بسیار تقلیل داده است گمان نمی‌رود جمعیت بیشتری پیدا کند. درباره وضع اجتماعی و جغرافیایی و ویژگیهای فریدن، نگاه کنید به نامواژه فریدن
ص: 516
و مضافات بسیار آن در همین فرهنگ. بر دیه‌های پشتکوه و پیشکوه موگویی در طی تاریخ حوادث بسیار گذشته و جمعیت آن را جابه‌جا کرده است. اصلاحات ارضی دولتی پیشین و همچنین اسلامی اخیر بر آبادی و شکوفایی این محل چیزی نیفزود. زمینها کم‌وبیش دست‌به‌دست شد بیشتر خان‌ها و خان‌زادگان و مدیران زراعت پراکنده شدند و دیو و لهیب آتش خشکسالی نیز بدانجا رسید و بر شدت و خشکسالی آن افزود. می‌پردازیم به نام آن:

واژه‌شناسی:

شوله به همین صورت معنای خوبی ندارد. در فرهنگها آن را محل خاکروبه و سرگین معنی کرده‌اند و معانی دیگری نیز آورده‌اند که با نام محل مناسب نیست.[100] از ظاهر کلمه نیز معنای آن را نمی‌توان حدس زد ولی ما می‌دانیم که حرف «ل» در بیشتر موارد مبدل از حرف «ر» است. چون‌که در واقع «ل» و «ر» در خط پهلوی و همچنین در گویشهای مختلف به جای هم نوشته شده و تلفظ می‌شود. بنابراین شوله همان «شوره» است یعنی جایی که مثلا زمین آن شور است یا آبش شور است و یا به‌هرحال با شور و شوری ارتباط دارد.

شهرت‌Sahart

اشاره

شهرت دیهی است که آن را در حال حاضر در عداد دیه‌های اشیان لنجان قلمداد کرده‌اند.
دهستان اشیان در کنار رودخانه به وسعت بسیار در جنوب باختری اصفهان قرار دارد.
دهستانی است پرآب و درخت، سبز و خرّم با مردمی زحمتکش و روستاییانی کارآزموده.
این دهستان در میان آبادیهای ایران به‌علت آب فراوان و زمین نسبتا کافی به ثروت و آبادی شهره است. از نام دیه‌های آن برمی‌آید که بجز خود اشیان و یکی دو ده خولنجان و همین شهرت و کرکوند و نرگان همه دیه‌های دیگر نوآباد باشد، چون‌که سرتاسر دهستان دیگر نام قدیمی ندارد و ازاین‌رو به زمانهای کهن منسوب نمی‌تواند باشد. در سال 1345 این دیه 15 نفر جمعیت داشته است و ازاین‌رو دیهی سخت کوچک در میان دیه‌های دیگر این دهستان به شمار می‌آید. نام آن را شاید به همین علت کوچکی در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور نیاورده‌اند ولی چون در فهرستهای مرکز آمار ایران آمده است در وجود آن شکی نیست. شکوفایی اقتصادی منطقه در این اواخر بهتر شده و نوید بهبود بیشتر در آینده
ص: 517
می‌دهد. ببینیم شهرت یعنی چه.

واژه‌شناسی:

مکرر توضیح داده شده است که وجوه تسمیه‌ای که قدما به کار می‌بردند بی‌مورد است و اگر ما نامواژه را بشکافیم و صورت زبان بنیاد آن را دریابیم وجه تسمیه آن را دریافته‌ایم. در اینجا شهرت از دو جزء «شه+ رت» ترکیب شده است. جزء اول آن «شه» همان مخفف کلمه شاه است و با این نام در اطراف ایران به انواع مختلف روی دیه‌ها و امکنه نامگذاری شده است. شهستان (سراوان)، شهسوار (بهبهان، تبریز، تنکابن، ماکو، ممسنی)، شهمان (ایرانشهر)، شهن‌آباد (تربت حیدریه، فریدن، خرم‌آباد و بسیاری دیگر)، شهنام (کرج)، شهنان (فسا)، شهنه (بیرجند، ممسنی)[101] و جزء دوم آن «رت» همان واژه‌ای است که در فارسی به‌صورت «ارد» و «اردوان» و «ارت» درآمده و در اوستایی به‌صورت «اشه» و «اشون» یا «اشوان» داریم و در هردو زبان یکی پارسی و دیگر اوستایی به معنای پاک و مقدس و خوب است و در نام بسیاری از اماکن تیمارت (براآن)، گورت (خوراسگان) و بسیاری دیگر وارد شده و همه‌جا به همان معناست و وقتی در نامها وارد می‌شود به این معنا است که دیه منسوب به مقدس و نیکوکار است بنابراین شهرت یعنی «شاه نکوکار خوب» و از باب تسمیه حال به محل شهرت نامیده شده است و منسوب است به «شاه مقدس خوب». با همین ترکیب دیهی داریم در اصفهان و در شهرستان گلپایگان، دهستان پشتکوه به نام کهرت که در همین ماده ذکر آن رفته است و نشان می‌دهد ترکیب واژه به‌صورتی که گفته شده صحیح است.

شیده‌Side (h)

اشاره

این نام قشنگ کهن که یادآور حماسه کهن ایرانی است فعلا نام دیه کوچکی است که در عداد دیه‌های دهستان حومه شهرستان اردستان به حساب آمده است.[102] در سال 1345، جمعا 121 نفر جمعیت داشته است و چون دیه‌های این ناحیت همه قنات آب است و قناتها دایما رو به کم‌آبی می‌رود و مردم از اینجا مهاجرت می‌کنند، علی الاصول باید در حال حاضر جمعیت آن کمتر باشد ولی ما را به تعداد جمعیت کاری نیست و غرض اصلی ما گفت‌وگو درباره نام آن است. سابقا درباره خصوصیات جغرافیایی و تاریخی روستاهای
ص: 518
اردستان به مناسبات مختلف سخن گفته‌ایم. عموما دیه‌های این منطقه کم‌جمعیت است چنانکه بجز دو دیه نسبتا بزرگ مهاباد و کچوسنگ که به ترتیب 2224 و 1208[103] نفر جمعیت دارند، جمعیت بقیه آنها زیر یکصد نفر است و علت آن همان کم‌آبی است. ولی این نکته را باید اضافه کنم که این ناحیت از نواحی کهن تمدن ایران است و گذشته‌ای دارد که خود اردستان را مولد و منشأ خسرو انوشیروان دادگر به‌شمار می‌آورند.[104] لهجه و زبان خاصی که در اغلب این نواحی وجود دارد و کیفیت ساختمان و معیشت اهالی همه نشان قدمت و سابقه کهن تاریخی است. متأسفانه قلت آب و خشکسالی‌های مکرر و چاههای عمیق جمعیت و محصولات آنجا را به‌شدت تقلیل داده است، چندان‌که دیگر دیه‌هایی کم‌جمعیت را نمی‌توان یک واحد اقتصادی به حساب آورد. دلیل دیگری بر قدمت تمدن این منطقه اسامی دیه‌هاست که با یک نظر به فهرست آنها معلوم می‌شود که قدیمی و کهن است و دیه جدید، نو با نام نو در آن کم دیده می‌شود.

واژه‌شناسی:

شیده که نام این دیه کوچک قرار گرفته است در اصل اوستایی خشئیت است به معنی درخشیدن و باشکوه و امثال این‌گونه معانی است و همان است که در واژه‌های خورشید و جمشید و امثالهما داریم. «شیده» بالاخص نام فرزند افراسیاب است، یعنی برادر مادر کیخسرو پادشاه ایران و فرزند فری‌گیس دختر افراسیاب که به زنی به سیاوش داده شد به شرحی که به تفصیل در شاهنامه آمده است. حرف «ه» در «شیده» در اینجا «های» نسبت است و به معنی منسوب به شکوه و درخشندگی است. در اسطوره‌ها شیده سرنوشت شومی دارد یعنی در کشمکشهای انتقامجویانه کیخسرو و افراسیاب، با کیخسرو کشتی می‌گیرد و کیخسرو او را چنان بر زمین می‌زند که جان می‌دهد.
عجیب است که چنین نام یا چنین سابقه اسطوره‌ای نام دیهی در ناحیه اردستان باشد و این نیست جز نشانی از قدمت این ناحیه شاید در همان زمان تاریک کهن که افسانه کیخسرو و سیاوش و جنگهای او با افراسیاب در خاطرها تازه بوده است.

شیش‌Sey /Se ?i

اشاره

شیش دیگر نام دیهی در اصفهان نیست و اگر سابقا بوده امروز تمام اراضی آن جزو شهر
ص: 519
اصفهان قرار گرفته است و هویت روستایی خود را از دست داده است. از لحاظ تقدیر و تحدید، زمینهای دیه شیش واقع می‌شود. گفتیم که از دیه شیش چیزی باقی نمانده و پیشتر آن را با نام بیدآباد نیز پیوسته و هردو را باهم شیش و بیدآباد می‌نامیدند. در اینجا غرض اصلی ما زنده کردن نام این محل است که در متون قدیم هم آمده است و اسناد مالکیتهایی که برای این نواحی از طرف اداره ثبت اسناد صادر می‌شود همه آنها به ما نشان می‌دهد که در محله شیش (بیدآباد) قرار دارد از این جهت می‌خواهیم روشن کنیم شیش چه معنا دارد.

واژه‌شناسی:

در دفاتر دیوانی سابق دیده شد که واژه «شیش» را «شهیش» یا «شئیش» می‌نوشته‌اند و به این صورت ترکیب نامواژه می‌شود «شه+ ایش» و یا «ش+ ایش» و در هر دو صورت معنای نامواژه تغییر نمی‌کند. «شه» در صورت اول مخفف شاه است و جزء دوم «ایش» همان است که به‌صورت: «ایز»، «ایج»، «ایژ»، و «ایش» داشته‌ایم و می‌دانیم که به معنی شوییدن و روان شدن است.
از سوی دیگر همان پسوند نسبت است نظیر «ایک» و در تازی به صورت «ایق» در می‌آید (چهریق، زندیق) و وقتی نسبت را می‌رساند که به صورت «ایز» و «ایج» و امثال اینها در می‌آید (نامواژه شاهیج دیده شود) و در صورت دوم جزء اول «ش» باز هم تخفیف یافته شاه است که در تطور واپسین «ها» ی غیر ملفوظ آن هم حذف شده و «شه» به صورت «ش» در آمده است و به معنی آن آب روان شاه و یا شهروان و شاروان و سرانجام «شهیش» به صورت حاضر شیش درآمده است. به قاعده‌ای از این تطور که سیر از دشوار به آسان و آسان‌تر است توجه کنید که در اینجا آشکارا دیده می‌شود. باید در نظر داشت که در واژه «شه+ ایش» جزء اول «شه» می‌تواند مبدل از «که» باشد[105] چون حرف «ش» و «ک» به هم تبدیل می‌شوند و «که+ ش» درست معادل «شه+ ش» است و به معنای «که» روان یا آنجا که آب روان دارد. این هم صورتی است ولی من خود صورت نخستین را برتر می‌شمارم.

شیوان‌Siv n

اشاره

در دهستان کهنسال جوشقان دیهی را به اسم شیوان در فهرست نام دیه‌های مرکز آمار ایران
ص: 520
آورده‌اند. این دیه در سال 1345 فقط 11 نفر جمعیت داشته و در حال حاضر نیز چون ناحیه جوشقان از نظر اقتصادی و اجتماعی، شکوفایی چندانی نداشته است به ناچار باید جمعیت آن در همین حدود باشد.[106] تمامت ناحیه قنات آب است و آب قناتها رو به تقلیل و از این جهت شکوفایی اقتصادی آن بعید است. در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور که آخرین و قابل اعتمادترین منبع نامواژه‌های دیه‌هاست، نام آن ذکر نشده و ظاهرا به علت کوچکی محل به قلم آورده نشده است ولی چون اعتماد ما بر فهرستهای مرکز آمار ایران بیشتر است چون‌که به ناچار آمارگر به محل رفته و آن را دیده و نامش را یادداشت کرده است از ذکر نام آن خودداری نمی‌کنیم. تمام ناحیه جوشقان از آثار تمدن کهن خالی نیست و وجود نامهای کهن خود دلیل دیگر قدمت آن است. اینک به واژه‌شناسی آن بپردازیم.

واژه‌شناسی:

شیوان از دو جزء «شی+ وان» ترکیب شده است. جزء اول «شی» از واژه شستن و شوییدن و شوینده و شو آمده است که همه راجع به آب است و «وان» جزء دوم همان است که در شیروان و نخجوان و بسیاری دیگر داریم و به معنای «بان» پسوند تصاحب است چون «و» به «ب» به هم تبدیل می‌شود بنابراین شیوان، «شیبان» است یعنی آنجا که آب سالم خوب یا مطمئن دارد و نگهدار آبادی آن هم هست.
ص: 521